طی سالهای اخیر پول زیادی در دنیای استارتاپها در چرخش است. سرمایه راحت و قابل دسترس مزایای خاص خود را دارد و تعداد زیادی از مؤسسین استارتاپها دنبال فرصتی هستند تا رویای خود را با کمک آنها واقعیت ببخشند. شرکتهایی که در گذشته طلسم شده بودند و هیچ سرمایه خطرپذیری پیدا نمیکردند، الان سرمایههای باور نکردنی جذب میکنند.
بیشتر صحبتها مانند نظریه «حباب دائمی» که درباره احتمال نزول این روند مطرح میشوند، ارتباط مستقیمی با ریسکهای سیستماتیک دارند، اما تعداد کمی از این نظریات به مشکلات مرتبط با مؤسسین استارتاپها میپردازد. سرمایه بیشتر مساوی است با ریسک بیشتر، ولی این ریسک اضافی متوجه چه کسی خواهد بود و تشخیص نزولی بودن روند کسبوکار به عهده چه کسی است؟ به طور حتم سرمایهگذاران خطرپذیر ریسک کار را میپذیرند، ولی آیا فقط آنها هستند که ریسک میکنند؟
استفاده از سرمایهگذاری خطرپذیر، ریسک مؤسسین استارتاپها را زیاد میکند
استفاده از سرمایهگذاری خطرپذیر به این دلیل که مؤسسین میتوانند به تیم خود حقوق بدهند، ریسکهای شخصی مؤسسین استارتاپ را کم میکند. همچنین نیازی نیست که نگران هزینههای توسعه کسبوکار باشند یا با مشکلات اقتصادی کوتاه مدت دست و پنجه نرم کنند، اما استفاده از سرمایه خطرپذیر میتواند ریسکهای استارتاپ را به دو صورت افزایش دهد:
۱) محدودیت مالی شما باعث محدودیت فروش کلی میشود
جذب سرمایه خطرپذیر به این معنی است که هر زمان که بخواهید نمیتوانید کل شرکت را به فروش برسانید و نرخ بهره سرمایه جذب شده هم در نهایت افزایش مییابد. بررسیها نشان میدهد تنها شرکتهایی که سرمایهای کمتر از ۵۰ میلیون دلار از سهم خود را در ازای جذب سرمایه خطرپذیر فروخته اند، میتوانند به راحتی شرکت خود را به یک خریدار بزرگ بفروشند. در این مقدار از سرمایهگذاری، سود قابل توجهی برای شرکتهایی که سرمایهگذاری خطرپذیر میکنند، وجود ندارد برای همین با کمال رضایت منتظر پیشنهادهای بالاتری برای فروش کل کار میمانند که این امر باعث افزایش نرخ بهره سرمایه میشود.
به سرمایههای خطرپذیر به عنوان یک ابزار قدرتی نگاه کنید. اگر این ابزار در دستهای درستی قرار بگیرند میتواند مشکلاتی اساسی را حل کنند. کارآفرینهای زیادی را میبینیم که به خاطر فروش بیشتری از سهم خود، چانه میزنند ولی این حقیقت را نادیده میگیرند که با انجام این کار، راه خروج خود را تنگتر و شانس تبدیل شدن به یک استارتاپ خاص را کمتر میکنند. میلیاردها دلار پول توسط مؤسسین استارتاپها به طور کامل به هدر رفته است. آنها سهام شرکت خود را به امید اینکه در آینده ارزش خوبی پیدا کند به راحتی فروختهاند. اگر این سهامها با ارزش فعلی در مسیر درستی قرار داده میشدند، ارزش قابل توجهی پیدا میکردند.
۲) ممکن است شما نرخ بهره را تا حد خطرناکی بالا ببرید
فارغ از اینکه شما از قبل استراتژیهای خروج و تسویه سرمایه جذب شده را امضا کنید یا نه، به طور معمول شرکتهای سرمایهگذاری مایل هستند تا با نرخ بهره بالاتری سرمایهگذاری کنند. این نرخ بهره بالا نوعی سرمایهگذاری برای تضمین انجام کار، با روشی است که میتواند موفقیتآمیز باشد. بیشتر اوقات نرخ بهره بالا باعث میشود که مؤسسین استارتاپها به دنبال روشی باشند که با موفقیت بیشتری همراه است. آنها ممکن است بعد از مدتی به این نتیجه برسند که سرمایه هیچ نقشی در پیدا کردن این مسیر نداشته و فقط زاویه دید آنها را عوض کرده است. در این شرایط شرکتی که سرمایه جذب کردهاست نمیتواند نرخ بهره را ثابت نگه دارد و مدیرعامل تصمیم میگیرد که بهره را متوقف کند. در نهایت این کار سرمایهگذار را از ادامه سرمایهگذاری دلسرد خواهد کرد.
هر دلاری که شما خرج میکنید باعث از دست رفتن بخشی از سهام شما میشود. یکی از راههای سخت در موفقیت این است که استارتاپها بتوانند ارزش مالی سهام خود را بعد از دو سال، سه برابر بکنند. اگر شما هیچ برنامه عملی ندارید تا در هر دلاری که الان خرج میکنید در آینده سه دلار به شما بازگردد، بهتر است دست از خرج کردن دلارها بردارید یا حتی بیخیال جذب سرمایه شوید.
مؤسسین باید به سرمایهگذاری جسورانه به عنوان یک ابزار قدرتمند نگاه کنند، یک ابزار کاربردی اما خطرناک. نباید به سرمایه خطرپذیر به چشم یک ابزار جادویی و نامحدود نگاه کرد. اگر این سرمایه در اختیار فرد درستی قرار بگیرد میتواند مشکلات اساسی را حل کند ولی اگر از آن به درستی استفاده نشود، میتواند باعث ورشکستگی شود.
سرمایهگذارهای خطرپذیر باید هر پروژه را یک میلیارد دلار بفروشند، ولی شما این محدودیت را ندارید
فروش نهایی استارتاپ به یک خریدار بزرگ آن هم به مبلغ یک میلیارد دلار بسیار جذاب است، اما این نباید عیاری برای سنجش موفقیت در ذهن مؤسسین استارتاپها باشد. علاقه وافر به فروش یک میلیاردی ناشی از ارزیابی شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر و شرایط بازار کار آنها است و تعریف منطقی برای موفقیت یک استارتاپ به حساب نمیآید.
در ادامه میتوانید یک سری توضیحات ساده شده برای شرح علاقه به فروش یک میلیارد دلاری در سرمایهگذارهای خطرپذیر را بخوانید.
هر سرمایهگذار ریسکپذیر با سرمایهگذاری اولیهای که انجام میدهد بین ۲۰ الی ۳۰ درصد از یک استارتاپ را صاحب میشود (که معمولا این درصد کمتر از این هم هست) در نتیجه فروش یک استارتاپ به یک خریدار بزرگ، با مبلغی کمتر از یک میلیارد دلار به هیچ وجه یک فروش موفقیتآمیز به حساب نمیآید. به خاطر همین است که فروش یک میلیارد دلاری بسیار معروف شدهاست. دلیل آن این نیست که زیاد اتفاق میافتد بلکه دلیلش این است که سایر سرمایهگذاریهایِ شرکت سرمایه گذار چنین نیازی را میطلبند. پس بهتر است تمام توجه شما به فروش یک میلیارد دلاری نباشد. همین نحوه حساب و کتاب توسط سرمایه گذار خطرپذیر باعث میشود که مؤسسین یک استارتاپ وارد قراردادهای غیر منطقی با سرمایهگذارها شوند، فارغ از اینکه مبلغ سرمایهگذاری شده ۲۵۰ هزار دلار باشد یا یک میلیارد دلار.
سرمایه جذب شده پول ساده است. انتظار معجزه از آن نداشته باشید.
طبق یک تصور عمومی، مبلغ فروش نهایی به یک خریدار بزرگ باید حدود مبلغ سرمایه تزریق شده توسط سرمایهگذار خطرپذیر باشد تا مبلغ سرمایهگذاری شده به او بازگردد. این حرف، تنها وارانه نشان دادن حقیقت آن هم توسط مالکین شرکتهای سرمایهگذاری است. آنها با حرفهایی مثل «یا بزرگ فکر کن یا برو خونتون»، «هیچ کس به جز ما حقیقت را به شما نمیگوید»، «اهداف بزرگ داشته باش یا زندگی خود را نابود کن» باعث میشوند که مؤسسین استارتاپها تصمیمات غیرمنطقی بگیرند.
فرض بگیرید که کسبوکار شما شکست بخورد که این احتمال به هیچ وجه کم نیست. شرکت سرمایهگذار شما ۲۹ پروژه دیگر هم دارد، ولی شما تنها استارتاپ خود را نابود کردهاید، لازم نیست که به این موضوع هم اشاره کنیم که بخشی از عمر خود را به خاطر آن هدر دادید. در اغلب قراردادهای جذب سرمایه خطرپذیر، سرمایهگذار نسبت به مؤسسین یک استارتاپ ریسک کمتری میکند.
شاید این شکست احتمالی برای مؤسسین استارتاپها تنها به عنوان یک تجربه مفید باشد، ولی اصلا منطقی نیست که برخی از آنها هست و نیست زندگی خود را به پای یک استارتاپ میگذارند. داشتن ماشین فراری لذتبخش است. فرض کنید یک نفر تنها به اندازه خرید یک ماشین تویوتا ساده پول دارد، حالا اگر این فرد خانه خود را گرو بگذارد تا با پول قرض گرفته شده یک فراری بخرد، اصلا کار عاقلانهای نکرده است.
این تصور غلط است که هرچه بالاتر فروخته شود، بهتر است
اگر یکی از اهداف شما به دست آوردن پول است، توجه بیش از حد با بالا بودن مبلغ فروش نهایی یک ایده بد است. این امکان وجود دارد که یک نفر استارتاپ خود را با مبلغ ۱ میلیارد دلار بفروشد ولی سود نهایی او کمتر از فردی باشد که استارتاپ خود را ۱۰۰ میلیون دلار فروخته است.
به طور مثال روزنامه هافینگتونپست (Huffington Post) به مبلغ ۳۱۴ میلیون دلار به یک خریدار فروخته شد و آریانا هافینگتون (Arianna Huffington) مؤسس این روزنامه در نهایت سودی معادل ۱۸ میلیون دلار به دست آورد، ولی مایکل آرینگتون (Michael Arrington) وبسایت خود یعتی تککرانچ (Techcrunch) را به همان خریدار ولی به مبلغ ۳۰ میلیون دلار فروخت که در نهایت سودی معادل ۲۴ میلیون دلار به دست آورد. از نظر یک سرمایهگذار خطرپذیر «معامله تککراچ» یک ضرر بزرگ است و خیلی از آنها به مایکل آرینگتون توصیه میکردند که این معامله را انجام ندهد، اما اگر دقیق نگاه کنیم موفقیت آرینگتون از لحاظ مالی و سود باقی مانده به مراتب بیتشر از هافینگتون بود.
کارآفرینی موثر را تمرین کنید
یک جلمه معروف که من از بیشتر سرمایهگذارهای خطرپذیر شنیدم، این است که «یک استارتاپ نمیتواند استارتاپی یک میلیارد دلاری باشد، مگر اینکه از همان اول تمام داشتههای خود را وسط بگذارد.» باید بگویم که این حرف کاملا بیمعنی است. برای ساخت یک استارتاپ یک میلیارد دلاری شما باید یک سرمایه اولیه ۱۰ میلیون دلاری داشته باشید، که عملا امکانپذیر نیست. هیچ وقت برای به پایان رساندن کار عجله نداشته باشید، به نخستین گامهای خود در مسیر پیشرویتان توجه کنید تا در آخر راه به یک بازیگر مهم تبدیل شوید. این قاعده به صورت تجربی ثابت شده است. پس زمان حال خود را فدای یک آینده مبهم نکنید. نگاهی به سرگذشت استارتاپهایی مانند شاپیفای (Shopify)، لیندا (Lynda)، گیتهاب (Github)، اَطلسین (Atlassian)، مِیلچیمپ (Mailchimp)، ماینکرفت (Minecraft) و… بیاندازید. هیچ کدام از این استارتاپها در ابتدای راه گولِ جمله «یا یک میلیارد دلار یا ورشکستگی» را نخوردند و هم اکنون میلیاردها دلار میارزند. بیشتر آنها سرمایههای اندکی از طریق سرمایهگذارهای خطرپذیر جذب کردند تا بتوانند ثابت کنند که محصول یا خدمات آنها با ارزش است. سپس به دنبال راهکاری رفتند تا سرمایه جذب شده تنها برای رشد با سرعت بیشتر خرج شود. برخی از این شرکتها حتی از سرمایهگذار خطرپذیر هم استفاده نکردند.
همه این استارتاپها در بحث درست خرج کردن سرمایه از روز اول، بسیار موثر عمل کردند. برخی از آنها شرکتشان را فروختند ولی تعداد کمی هنوز به دنبال یک میلیارد دلاری شدن هستند. من مخالف بزرگتر شدن یک استارتاپ نیستم، اما معتقدم وقتی صحبت از درست و موثر خرج کردن سرمایه میشود، میتوان درسهای زیادی از نحوه رفتار این استارتاپها یاد گرفت.
آدمهای باهوش، پولهای احمق
من خیلی خوشحال هستم که توانستم یک استارتاپ را بسازم و بعد به مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار به فروش برسانم. زمانی که رویای ساخت یک استارتاپ یک میلیارد دلاری را در سر داشتم، برخی از مؤسسین دیگر استارتاپها به من هشدار میدادند که مراقب باشم تا پول نهایی حاصل از فروش استارتاپم با هزینهها برابری نکند. قطعا موفقیت در ساختن استارتاپی یک میلیارد دلاری یک رویای فراموش نشدنی خواهد بود، ولی فروش یک استارتاپ به مبلغ ۵۰۰ میلیون دلار یک برد بزرگ و به مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار یک موفقیت قابل توجه خواهد بود. فروش یک استارتاپ به مبلغ ۵۰ میلیون دلار هم میتواند هزینههای زندگی چند خانواده را برای چند نسل تامین کند. حتی در برخی از موارد فروختن یک استارتاپ به مبلغ یک میلیون دلار میتواند تفاوت اساسی در زندگی مؤسس آن ایجاد کند.
استارتاپهای عزیز حواستان به اصل ماجرا باشد نه حواشی آن
نکته اصلی این است که تحت هیچ شرایطی عجولانه تصمیم نگیرید و زیر بار یک توافق بد نروید. تنها زمانی حاضر به معامله شوید که به خودتان ثابت کردید، توان بالا بردن ارزش شرکتتان را دارید. سرمایه معجزه نمیکند پس یک کسبوکار مطمئن را با یک بلیت بخت آزمایی معامله نکنید.
تصمیم عجولانه برای جذب سرمایه برای ساخت چیزی که در آینده کارآیی ندارد، اقدام درستی برای راهاندازی یک کسبوکار موفق نیست. مؤسسین استارتاپها باید توجه خود را به رشد کسبوکارشان معطوف کنند. همزمان از حمایت شرکتهای سرمایهگذاری خطرپذیر هم استفاده کنند. نباید به این شرکتها به عنوان راهحل معجزه آسایی نگاه کنند. سعی کنید در کار خود تا حد ممکن بزرگ فکر ولی موثر عمل کنید. من مخالف جذب سرمایه در استارتاپهای نوپا که درگیر حل مسائل مالی کوچک هستند، نیستم. بلکه به این معتقدم، تنها اگر دلیل منطقی برای جذب سرمایه دارید، تمام توانتان را برای جذب آن به کار بگیرید. حواستان باشد که هیچ وقت شوق جذب سرمایه کلان، شما را مجبور به قبول نرخ بهره بالا نکند تا شانس موفقیت خود را از دست ندهید.
برای بسیاری از کسبوکارها، جذب سرمایه خطرپذیر راهحل مناسبی نیست اما اگر مجبور به استفاده از آن شوند، میتوانند از سرمایه جذب شده به خوبی استفاده کنند، اما متاسفانه بیشتر مؤسسین این کسبوکارها به شکل نادرستی از سرمایه تزریق شده استفاده میکنند.