یادگیری، راز بقای کسب‌وکارها

کارآفرینی و زندگی نان و پنیری
کارآفرینی و زندگی نان و پنیری
نوامبر 18, 2017
ترس‌ها و اشتباهات رایج سرمایه‌گذاران
دسامبر 9, 2017

در مقاله “سرمایه‌گذاری در سرزمین عجایب” به برخی از تفاوت‌های سرمایه‌گذاری در فضای کسب‌وکارهای نوپا و شرکت‌های بالغ اشاره شد. در آن مقاله گفته شد که سرمایه‌گذاری در کسب‌وکارهای نوپا مصداقی از ابهام و شرکت‌های بالغ، مصداقی از ریسک است.  

علاوه بر این، اشاره شد که ریسک، یعنی علیرغم اینکه نمی‌دانیم در آینده چه اتفاقی می‌افتد، خروجی‌های ممکن و احتمال آن‌ها (تابع توزیع) را می‌دانیم. مثلا هنگام انداختن سکه نمی‌دانیم که شیر می‌آید یا خط، ولی می‌دانیم که یکی از این دو حالت رخ می‌دهد و احتمال این دو نیز ۵۰-۵۰ است. اما در خصوص ابهام، نه خروجی‌های ممکن و نه احتمال وقوع آن‌ها را می‌دانیم.

یکی از دلایل اهمیت تمیز بین ریسک و ابهام، این است که این دو مقوله، برخوردهای متفاوتی را می‌طلبند. اگر ماهیت یک رخداد را به درستی تشخیص ندهیم ، رویکرد مناسبی نیز برای مواجهه با آن اتخاذ نخواهیم کرد. اگر فرض کنیم همه مسائل پیش رو از جنس ریسک است، در این حالت مشکل اعتماد به نفس بیش از حد خواهیم داشت؛ چرا که ما فرض می‌کنیم اطلاعاتی در اختیار داریم که در عمل از آنها محروم هستیم. این مساله باعث می‌شود که در مواجهه با حقایق در آینده دچار سرخوردگی شویم. در این حالت، احتمال شکست ما افزایش می‌یابد. در مقابل، اگر به ابهام بیش از حد بها دهیم، دچار بی تحرکی می‌شویم. می‌گوییم هیچ چیزی قابل پیش‌بینی نیست و به همین دلیل هر تلاشی بیهوده است.

بسیاری از مسائلی که در محیط‌های پیچیده همچون کسب‌وکارهای نوپا، برای ما رخ می‌دهند از جنس ابهام هستند. در دنیای کسب‌وکارهای نوپا، بسیاری از مواقع، شما از سناریوهای محتمل و احتمال وقوع آن‌ها آگاه نیستید. آیا این مساله به این معناست که هر تلاشی در فضای ابهام، عبث و بیهوده است یا می‌توان راهکارهایی جهت کسب نتایج بهتر، در نظر گرفت؟

خوشبختانه  با استفاده از برخی راهکارها می‌توان ابهام را کاهش داد و به تصمیمات بهتری رسید:

  • تجمیع : هنگامی که شما سوار خودرویتان می‌شوید، نمی‌دانید که تصادف خواهید کرد یا نه و اگر تصادف کردید، شدت آن به چه میزان است. اما چرا با وجود چنین ابهام بالایی، شرکت‌های بیمه، شما را بیمه می‌کنند؟ دلیل این است که اگر شما تعداد زیادی ابهام در سطح فرد را تجمیع کنید، در سطح کلِ مجموعه با ریسک مواجه خواهید شد که مواجهه با آن بسیار ساده‌تر است. این مساله در خصوص نوآوری نیز صادق است. به قول لینوس پولینگ (Linus Carl Pauling): “بهترین راه برای داشتن یک ایده خوب، داشتن تعداد زیادی ایده است”. تعدد، ابهام را کاهش می‌دهد. به همین دلیل است که شرکت‌های فعال در حوزه سرمایه‌گذاری خطرپذیر، همیشه در سبدی از کسب‌وکارها سرمایه‌گذاری می‌کنند.
  • کوشش و خطا: کوشش و خطا جزئی جدایی‌ناپذیر از فرآیند مواجهه با ابهام است. در فرآیند مواجهه با ابهام، باید دست به تلاش‌های گوناگون زد، نتیجه حاصل را بررسی نمود و با یادگیری از اشتباهات، مجددا چرخه‌ی “ساخت، اندازه گیری و یادگیری” را ادامه داد. تکرار این چرخه، منجر به کاهش ابهامات می‌شود. تنها کاری که ما می‌توانیم و باید انجام دهیم، تلاش برای کاهش هزینه‌های خطا (زمان، انرژی و سرمایه صرف شده) از طریق دریافت بازخورد مداوم است. کتاب نوپای ناب (Lean Startup) نیز بر اساس همین ایده نوشته شده است. این مساله به ما یادآوری می‌کند که اتلاف منابع، جزیی از فرآیند مواجهه با ابهام است و تلاش ما صرفا در جهت کمینه کردن این اتلاف خواهد بود.

سرمایه‌گذاران، کارآفرینان و سایر فعالان اقتصادی، همیشه با فضای ابهام روبرو بوده‌اند. اما فراموش نکنیم که تجربه ما از ابهام به خیلی قبل‌تر بازمی‌گردد. ما پیش از هر چیز، به عنوان یک انسان، با ابهاماتی به قدمت چندین هزار سال مواجه بوده‌ایم. ابهاماتی که طبیعت پیش روی ما قرار داده است. و ما بهتر از هر موجود زنده دیگری، از پس این ابهامات برآمده‌ایم. اما رمز موفقیت ما چه بوده است؟

هربرت اسپنسر (Herbert Spencer ) از فیلسوفان بزرگ سده نوزدهم میلادی، تعبیر “بقای اصلح” (ترجمه رایج، اما نه چندان دقیق از عبارت Survival of the fittest) را در خصوص نظریات داروین (Charles Darwin) به کار برده است. این قانون، به زبان ساده بیان می‌کند که در طبیعت، گونههایی باقی میمانند که از انطباق بیشتری با محیط اطراف خود برخوردارند. نه بزرگی، نه زیبایی، نه قدرت و نه هر شاخص دیگری، بلکه انطباق با محیط، شرط ماندگاری است. اما آیا انطباق ریشه‌ای جز یادگیری دارد؟ آیا بدون یادگیری می‌توان با شرایطِ محیطی پیچیده  و متغیر (فضای ابهام) منطبق بود؟

اگر قبول کنیم که یادگیری، لازمه انطباق و انطباق شرط ماندگاری است؛ می توان نتیجه گرفت که یادگیری شرط بقاست!

انسان به دلیل قدرت یادگیری و انطباق‌پذیری بیشتر، اشرف مخلوقات شد نه به این خاطر که قوی‌تر،سریع‌تر یا بزرگ‌تر از سایر موجودات بود. و شاید یادگیری، تنها نسخه قابل ارائه در مواجهه با ابهام باشد.

شاید طرح یک مثال بتواند به درک بهتر مساله کمک کند. شرکت جنرال موتورز (General Motors) در سال ۲۰۱۶، حدود ۱۰ میلیون خودرو به مشتریان خود تحویل داده است. حدود ۱۶۶ میلیارد دلار درآمد و حدود ۹٫۴ میلیارد دلار سود خالص داشته است. در بازه مشابه، شرکت تسلا (Tesla)، حدود ۷۶ هزار خودرو به مشتریان خود تحویل داده است، حدود ۷ میلیارد دلار درآمد داشته است و ضرری حدود ۸۰۰ میلیون دلاری را تجربه کرده است. اگر بخواهیم بر اساس این داده‌ها، ارزش جنرال موتورز و تسلا را مقایسه کنیم به چه نتایجی می‌رسیم؟ آیا این اعداد می‌توانند ارزش‌گذاری بالاتر برای تسلا را توجیه کنند؟! در تاریخ ۱۱ آگوست ۲۰۱۷، ارزش بازار جنرال موتورز برابر با ۵۱٫۴ میلیارد دلار و ارزش تسلا برابر با ۵۸٫۶ میلیارد دلار بوده است. این تفاوت قابل توجه بین عملکرد مالی و ارزش‌گذاری را چگونه می‌توان توجیه کرد؟

به نظر من، این تفاوت را می‌توان با مفهوم ریسک و ابهام توضیح داد. جنرال موتورز در فضای ریسک فعال است، انواع سناریوهای تولید و فروش آن قابل پیش‌بینی است. سناریوهای بدبینانه و خوش‌بینانه این شرکت، چندان دور از هم نیستند. خلاصه اینکه از این شرکت نمی توان انتظار عملکردی خارق العاده، چه منفی و چه مثبت داشت.

از سوی دیگر تسلا در فضای ابهام مشغول به فعالیت است. و در فعالیت‌هایی با آینده‌ای مبهم سرمایه‌گذاری کرده است. اگر مساله جنرال موتورز، تولید کم یا زیاد، قیمت ارزان یا گران بود؛ دغدغه تسلا از بودن تا نبودن فاصله داشت. شرکت تسلا به معنای واقعی کلمه در فضای ابهام حرکت کرده است ، نوآوری‌های زیادی در تولید ماشین‌های خودران، باتری خودروهای الکتریکی و خدمات پیشرفته الکترونیکی خودرو  داشته‌ و چندین سال به ابهام‌زدایی مشغول بوده‌است . ارزش بازار شرکت تسلا، پاداشی است که مالکان تسلا در مقابل ابهام‌زدایی مداوم دریافت کردند. تفاوت در ارزش‌گذاری این دو شرکت، ناشی از تفاوت ریسک و ابهام است. شاید در اینجا بهتر بتوان مفهوم این جمله از فرانک نایت (Frank Knight)، اقصاددان آمریکایی را متوجه شد فرصت‌های واقعی برای کسب سود، فقط در مواجهه با ابهام (نه ریسک) قابل دستیابی هستند.”

اما چرا توانایی مواجهه با ابهام ارزشمند است؟ به نظر من شرکت تسلا ثابت کرده است که توان یادگیری و انطباق‌پذیری بیشتری نسبت به جنرال موتورز دارد. اگر شرکتی در گذشته یادگیری بهتری داشته است، می‌تواند در آینده، از این توامندی خود استفاده کرده و بهتر از رقبا عمل کند. به بیان دیگر، شرکت‌های یادگیرنده، توان رشد بهتری در آینده خواهند داشت. پتانسیل رشد بیشتر نیز به معنای ارزش بیشتر برای شرکت است.

با این اوصاف شاید بتوان جسارت به خرج داد و گفت:

“یادگیری نه تنها شرط لازم برای بقا، بلکه شرط کافی برای رشد و توسعه است!”

 

به قلم دکتر محمد احمدی

مدیرعامل اسمارت‌آپ

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *